کاش در باغ زمین هم میوه ی ممنوعه بود .......بلکه آدم ها از این ویرانه بیرونم کنند!


تقديم به مادرم

مادر


مادر ای مهر بلند بی کران  .... ای فراتر از دل و بهتر ز جان

ای بهار آرزو ها با تو سبز    ...  در خزان دوستی تنها تو سبز

دامنت مهد بزرگی های من ... هستی من عشق من دنیای من

رحمت بی انتهای داوری ... خاستگاه عشق پاکی مادری

سایه ی لطف خدایی برسرم ...  جاودان باش ای گرامی مادرم

یاد باد آن روزهای کودکی  ...  با تو ای مشگل گشای کودکی

زنده بودن را به من آموختی ...  تا مرا روشن کنی خود سوختی

دست تو دست نوازش بود و ناز ... ناتوانی های جان را چاره ساز

بر سر بالین من شب تا سحر ... می نشستی دیدگان از عشق تر

تا به چشم من نشانی خواب را  ... رام سازی کودک بی تاب را

از دل من تیرگی بر داشتی  ... نور را در جان من انباشتی

بر زبانم هر کلامی می نشست ... داشت در آن سایه ی لطف تو دست

اینک ای والا ترین راز حیات  ... ای نشان احترام کاینات

ای گل دلبستگی های وجود ... یادگار ار خستگی ها ی وجود

مهربانی جلوه ی دامان توست ... زندگی گوی دم چوگان توست

آفرینش با تو  آرامش گرفت ... عشق با عشق تو پردازش گرفت

با صفایت رمز پاکی شد درست ... هر چه خوبی هست اینک مال توست

با رضای تو بهشت آمد به دست ... رشته ی مهر تو را نتوان گسست

ولايت

رهبر من نور چشمان من است عشق او آيين و ايمان من استذوالفقار حيدري در دست او طاعتش ميثاق و پيمان من استسيدي از نسل پاك فاطمه(س) هم ز نسل شير يزدان من استهمچو مه تابد به قلب شيعيان نائب خورشيد پنهان من استدوستانش دوست مي دارم همي دشمن او دشمن جان من استدر سخن چون ابر مي بارد به دل در كوير خشك باران من استدر حضورش موج دريا ديده ام در كلامش راحت جان من استقلب تارم را صفايي مي دهد جامع فكر پريشان من استمن مريد آن دل وارسته ام او مراد و پير عرفان من استشعر : حمید رضا فاطمی
ادامه نوشته