چند دوبیتی از بابا طاهر
تو دوري، از برم دل در برم نيست هواي ديگري اندر سرم نيست
به جان دلبرم كز هر دو عالم تمناي دگر جز دلبرم نيست
*بي تو سر در گريبانم شب و روز سرشك از ديده بارانم شب و روز
نه تب درم نه جايم مي كند درد همي دانم كه نالانم شب و روز
* خدايا داد از دل، داد از اين دل ! كه يك دم من نگشتم شاد از اين دل
چو فردا داد خواهان داد خواهند برارم من دو صد فرياد از اين دل
*مرا نه سر، نه سامان آفريدند پريشانم، پريشان آفردند
پريشان خاطران رفتند در خاك مرا از خاك ايشان آفريدند
* دو زلفانت بود تار ربابم چه مي خواهي از اين حال خرابم
تو كه وا من سر ياري نداري چرا هر نيمه شب آيي به خوابم
*من آن آواره ى بي خان و مانم من آن محنت نصيب سخت جانم
من آن سرگشته ،خارم در بيايان كه هر بادي وزد پيشش دوانم
* اگر دردم يكي بودي چه بودي ؟ وگر غم اندكي بودي چه بودي
به بالينم حبيبي يا طبيبي از اين دو گر يكي بودي چه بودي
*
نسيمي كز بن آن كاكل آيد مرا خوش تر ز بوي سنبل آيد
چو شب گيرم خيالش را در آغوش سحر از بسترم بوي گل ايد
*تو كه نوشم نيي، نيشم چرايي تو كه يارم نيي، پيشم چرايي
تو كه مرهم نيي ريش دلم را نمك پاش دل ريشم چرايي
*