تو دوري، از برم دل در برم نيست هواي ديگري اندر سرم نيست

به جان دلبرم كز هر دو عالم تمناي دگر جز دلبرم نيست

 

*بي تو سر در گريبانم شب و روز سرشك از ديده بارانم شب و روز

نه تب درم نه جايم مي كند درد همي دانم كه نالانم شب و روز

 

* خدايا داد از دل، داد از اين دل ! كه يك دم من نگشتم شاد از اين دل

چو فردا داد خواهان داد خواهند برارم من دو صد فرياد از اين دل

 

*مرا نه سر، نه سامان آفريدند پريشانم، پريشان آفردند

پريشان خاطران رفتند در خاك مرا از خاك ايشان آفريدند

 

* دو زلفانت بود تار ربابم چه مي خواهي از اين حال خرابم

تو كه وا من سر ياري نداري چرا هر نيمه شب آيي به خوابم

 

*من آن آواره ى بي خان و مانم من آن محنت نصيب سخت جانم

من آن سرگشته ،خارم در بيايان كه هر بادي وزد پيشش دوانم

 

* اگر دردم يكي بودي چه بودي ؟ وگر غم اندكي بودي چه بودي

به بالينم حبيبي يا طبيبي از اين دو گر يكي بودي چه بودي

*

نسيمي كز بن آن كاكل آيد مرا خوش تر ز بوي سنبل آيد

چو شب گيرم خيالش را در آغوش سحر از بسترم بوي گل ايد

 

*تو كه نوشم نيي، نيشم چرايي تو كه يارم نيي، پيشم چرايي

تو كه مرهم نيي ريش دلم را نمك پاش دل ريشم چرايي

*